موج نوشت

گهگاهی موجی در درونم سر بر میاورد و بر ساحل قلم می نشیند....

گهگاهی موجی در درونم سر بر میاورد و بر ساحل قلم می نشیند....

موج نوشت

آخرالامر تو گل کوزه گران خواهی شد
حالیا فکر سبو باش که پر از باده کنی
|حضرت حافظ|

بعضی آدم ها را دیده اید؟

همان بعضی هایی که انگار در قاب  دوربین ها جا نمی گیرند! اندازه شان فراتر از بعد عکس ها و فیلم هاست!  

همان آدم هایی که  از بس پیکسل های تصویر وجودشان بالاست که دوربینی با هیچ رزولوشنی نمی تواند ثبتشان کند!

اگر هم در قاب دوربین باشند،  از قاب بیرون میزنند.... تار میشوند....دوربین هنگ میکند!

نه اینجور آدم ها  برای دوربین ها و عکس ها نیستند!اینها را  باید با تلسکوپ  قلب، مثل کهکشان های دوردست و روشن و دست نیافتنی کشفشان کرد و از دیدن که نه، بلکه لمس کردنشان لذت برد!

کاش زیاد شوند و زیاد ببینیمشان این آدم های  رزولوشن بالا را......!!

*طبیعتا تصویر تزیینی است!*


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۷ ، ۲۰:۴۱
امیرحسین نوری فرد


این روزها که زمزمه فیلترینگ پیام رسان تلگرام جدی ست و سیاستمداران پرجهد و کوشش ما(!) در اقداماتی مسبوق به سابقه در حال زدن تو سر و کله همدیگر هستند و بعضی ها در حال عمل شریف کپی کردن از  سورس های تلگرام و بیرون دادن آن به عنوان پیام رسان ملی هستند و رسانه های مجازی  بسته به آنکه کدام یک پول بدهند  این و آن را بهترین پیام رسان میخوانند و  برایشان رپرتاژ میروند گفتیم ما هم از بهترین پیام رسان تاریخ  بگوییم!پیام رسانی که فیلتر هم نمی شد البته!

به نظرم بهترین پیام رسان ها  همان" نامه"ها هستند!همان نامه های قدیمی که دیگر رنگ نوستالژیک به خود گرفته اند و  قدیمی ترهای ما  بهتر حس و درکش میکنند!

آری!کلمات نامه ها  بوی سخن داشتند، نامه را که بو میکردی بوی جوهر و جوهره ایی که کلمات را قلمی کرده ست در مشامت میپیچید،کلمات جان میگرفتند و در یک ارکستر منظم ریتم می گرفتند و بر ذهن و چشمانت می نشستند و گاهی هم از چمانت اشک یا از لبانت لبخند میگرفتند تا کنسرتو* پیانو اشک یا لبخند شکل بگیرد ، نه مثل کلمات امروزی پیام رسان ها و شبکه های اجتماعی که فونت همه شان یکی ست!از دوستت دارم تا بدم می اید و امروز همه شان فونتشان یکی ست و بی جان!

 "دوستت دارم" های نامه ها اما فونتش فرق میکرد با بقیه کلمات، گاهی وقت ها هم با چند قطره اشک -به اصطلاح امروزی- بولد میشد!

تمبرهای نامه ها جان داشتند!گاهی بعضی هاشان حجامت روح میکرد!

و اما انتظار؟

آری!نامه ها مثل  پیام رسانهای امروزی سرعت نداشتند،باید انتظار میکشیدی تا نامه برود،باز شود، پاسخی نوشته شود و بعد فرستاده شود

آری زمانش زیاد بود اما انتظارش هم  شیرین بود!

اصلا شاید همین انتظار بود که باد صبا و پیک نامور حضرت حافظ* را جاودانه و مقدس می ساخت...!


پ. نوشت:

طبیعتا این متن شلخته صرفا دنبال نوستالژی بازی با نامه است! نه جایگزینی نامه و پست به جای پیام رسانها!!!


*کنسرتو یک واژه موسیقیایی است. در کنسرتو در واقع محور اصلی یک ساز است و بقیه ارکستر او را همراهی میکنند.مثلا کنسرتو پیانو یعنی ساز اصلی آن پیانو است. 


* آن پیک نامور که رسید از دیار دوست/آورد حرز جان ز خط مشکبار دوست


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۷ ، ۱۶:۳۰
امیرحسین نوری فرد

"بسم الله نور..."

می گفت: روزی محمد دچار مریضی سختی شد. آنچه مداوای معمول بود انجام دادیم، اما خوب نشد و حالت بحرانی پیدا کرد. به طوری که سرش باد کرده و بزرگ شده بود. سرانجام او را، که تقریباً در حالت اغما بود برداشتم و در حالی که فقط هشت ریال پول در جیب من بود سوار تاکسی شدم و جلوی مطب پزشک پیاده شدم. هشت ریال را به راننده تاکسی دادم. او هم خدا برکتی گفت و رفت. هنگامی که بچه را نزد دکتر بردم، گفت: مرده آورده‌ای؟! گفتم: من تکلیف داشتم بیاورم. دو ورقه دارو و آزمایش نوشت. از پله ها پایین آمدم و بچه روی دستهایم بود. لب خیابان ایستاده بودم. ناگهان ماشینی جلوی پایم ترمز کرد. راننده شیشه را پایین کشید و گفت: علی! نگاه کردم. دوستی بود که در کرج زندگی می کرد. مرا به داخل اتومبیل خواند و ما وقع را پرسید. گفتم: بچه مریض شده و این ورقه‌های آزمایش و داروست. آنها را گرفت و من دیگر متوجه چیزی نبودم، جز مستی عنایت حق. تا جایی که بچه را بستری نمود و از بیمارستان بیرون آمدیم. از او پرسیدم: امروز، وسط هفته، تو کجا و قم کجا؟ گفت: خودم هم نمی‌دانم چگونه آمدم! صبح امروز که خواستم سر کار بروم نگرانی عجیبی بر دلم سایه انداخت و لحظه به لحظه بیشتر شد. فکر کردم به تهران بیایم و به مادر و پدرم سری بزنم. و سر زدم، اما دلم آرام نشد. به قم کشیده شدم. گفتم شاید با زیارت و سر زدن به شما آرام می شوم. زیارت کردم، اما هنوز اضطراب داشتم. سرگردان توی خیابان بودم تا تو را دیدم. و الان آرام و راحتم. انگار باید اینجا می آمدم و با هم بچه را بیمارستان می بردیم.

و این جا اشک همیشه جاری‌اش می‌ریخت و می‌سوخت. و می‌گفت: آری! «بیده القلوب و الابصار»؛ دلها و چشمها به دست اوست. خدا دلهای غافل را نگران تو  می‌کند و چشمهایی را که به سویی دیگر است متوجه به تو می‌کند، تا بارت را بردارند. این خدای مهربان ماست که چنین عهده داری می کند. یاحی یا قیوم!

ص139


۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۵ ، ۱۷:۱۴
امیرحسین نوری فرد

"بسم الله نور..."

 "حقیقت یگانه خورشیدی است که چون برج‌های مختلف یک شهر که از آستانهای بزرگ شهر یا راه‌های غیر اصلی به صورت‌های متفاوتی دیده می‌شود ولی در اصل یک حقیقت واحد است."شهاب الدین سهروردی


راست میگوید جناب سهروردی،"حقیقت" را دیدن سهل است ،چرا که چونان خورشید بر همه جا سایه گسترده و به طرق مختلف خود را نمایان میکند

اما میخواهم در ادامه اش بنویسم و بگویم فرق است بین "دیدن" و "در دیده نشستن"

اصلا میخواهم پا را فراتر بگذارم و بگویم"دیدن حقیقت"فرع است و "در دیده نشستن حقیقت"اصل ماجراها ست!

آری،فرق است بین دیدن و دردیده نشستن که مگر "هرکاو لیلی دید مجنون گشت؟"؟!

اما دقیقا همینجاست که هراس در دلم شعله میکشد که خودت چه؟حق و حقیقت را دیده ایی یا در دیده نشانده ایی؟

راستیتش رسیدن به جوابش_حداقل برای من_ سخت است!اما جوابش هرچه که باشد باید بر خود بانگ برآرم "فارجع البصر"،که:

"حقیقت را تنها نباید دید بلکه باید آن را عاشق بود"

پ.نوشت:به نظرم "حق و حقیقت را دیده ایی یا در دیده نشانده ایی؟"سوالی است که هرکسی باید چندین بار در عمرش از خودش بپرسد

پ.نوشت2:امروز8امرداد،روز حکیم سهروردی است، کسی که"عقلش سرخ"بود ولی "قلمش سبز"!از او هم میان این همه هیاهو گهگاهی یاد کنیم




۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۵ ، ۱۰:۱۰
امیرحسین نوری فرد


به نام او که هر چه در من است از اوست و هرچه نیست زین "من"خاکی ست!

به نام او که قلم چون به نامش رخصت گیرد،رخ "زر" گیرد و هر قلمی که جز او یاد کند ،از برای صاحبش  جز"وزر" نباشد!

به نام او که هم مستتر است و هم هویدا،هم کوه است و هم دریا،هم باطن است و هم رداو...

به نام او که "تفسیر" نامش جز "تقصیر" نباشد چرا که غایت فکر ما در"حوض معنا"دست و پا میزند درحالی که "اقیانوس معنا"در روبروی معنای او آبزنی بیش نیست!

........

وباشد که فکرم "زینت"باشد و قلمم آینه طینت این زینت!

.......

اول دفتر به نام ایزد دانا

صانع پروردگار حیّ توانا

اکبر و اعظم، خدای عالم و آدم

صورت خوب آفرید و سیرت زیبا

از در بخشندگی و بنده نواری

مرغ هوا را نصیب و ماهی دریا

|حضرت سعدی|


۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۵ ، ۱۸:۴۸
امیرحسین نوری فرد